new problems are born

بله. خونه ی جدیدم قشنگ و مرتبه . دور و برش سر سبزه . پنجره های قشنگ داره. از دیروز توی تختم ولو شدم و نمی تونم کاری کنم. بله احساس می کردم اومدم هتل و  اینا قسمت های خوب قضیه هست. قسمت بسیار جالب ماجرا از دیروز شروع شد وقتی که  فهمیدم اتوبوس های دانشگاه به این مسیر برای کل تابستون قطع می شه و من ماشین ندارم و طبق گوگل مپ، تا دانشگاه درست یک ساعت و دو دقیقه راه هست. نمی دونم بخندم گریه کنم یا خودکشی. به هر حال نه خندم گرفت، نه گریه ام گرفت و نه خودم رو کشتم. تمام دیروز و امروز رو دراز کشیدم و فیلم دیدم چون واقعن به این مغز ناقصم چیز دیگه ای خطور نمی کنه. خلاصه امروز خودم رو راه انداختم این دور و اطراف یه چرخی زدم و قرار هم هست که فردا صبح بیدار شم و با پای پیاده راه بیفتم برم دانشگاه چون رسمن راه دیگه ای ندارم. یعنی قشنگ گیر افتادم ولی نو وریز.. آی تینک ترابلز لاو می. همین خوبه. زندگی بی عشق نمی شه اصلن.