بار دیگر شهری که ..

دلم تنگ شده. برای یه تکه هایی از تهران. زندگی این شکلی نیست که بتونی خوب هاشو سوا کنی و برداری برای خودت و بقیه اش رو بریزی دور، اما اگه می شد من یه تکه زمین از خاک دامنگیر تهران رو بر می داشتم برای خودم. امسال برنگشتم. سال دیگه هم . و هرگز هم حتی گزینه ای هست روی میز. تمام سال ها و لحظه هایی که توی شهر خودم و با خانواده زندگی می کردم حالم بد بود. دلم برای هیچ جای اون شهر تنگ نیست. حالم اما خوب بود توی آفتاب تهران وقتی از جمال زاده تا دانشگاه تهران رو با سرعت می دویدم تا برسم سر کلاس. حالم خوب بود وقتی برای اولین بارها توی شلوغی اول امیر آباد گم می شدم. از اینکه لااقل به یه چیزی توی دنیا که به گذشته مربوطه احساس تعلق می کنم و ازش بیزار نیستم ، خوشحالم. تنها دورانی از زندگیم که خانواده ام توش گه نزدن سال های آخری بود که تهران بودم. سرت سلامت تهران

پ.ن: بچه ها مرسی که می یان از من مشورت می خواین ، گرچه من آدم مناسبی نمی دونم خودم رو برای مشورت چون فک می کنم شاید خیلی منصفانه نتونم نظر بدم و راهنمایی کنم. اما من جز اینجا جای دیگه ای پیام نمی دم، نه تلگرام نه ایمیل و نه هیچ جای دیگه. پس اگه دوس ندارین اینجا توی کامنت ها جواب بدم باید منو ببخشین.