توی روزهای منتهی به سی سالگی به یه سفر زمینی چند روزه رفتم. بارها بین راه ایستادیم برای غذا خوردن و یا بازدید از شهر های کوچیک بین راهی که اگه با هواپیما سفر کنی هیچوقت شانس اینو پیدا نمی کنی که ببینیشون. جاده ٦٦ یکی از قدیمی ترین و تاریخی ترین بزرگراه های این کشور هست که حدود هزار سال پیش ساخته شده و کالیفرنیا رو به شیکاگو وصل می کرد. برای شام رفتیم به یه رستورانی توی همیم جاده. متفاوت بود با هر جای دیگه ای که تا به حال غذا خورده بودم توش. یه جور بار تاریخی عجیبی داشت با اون همه عکس از سرخپوست های بینوا روی در و دیوارش. خیال می کردم سال ها به عقب برگشتم و از این توهم راضی بودم. دور و برمون بیشتر از هر جای دیگه پر از سرخپوست ها بود که خیلی هاشون هنوز همون مدل مو و سیبیل توی عکس های هزار سال پیش رو داشتن. سرزمین هاشون، انگار هنوز بکر و دست نخورده مونده و این غمگینه که دیگه خودشون اونجا زندگی نمی کنن.غم این سرزمین های پهناور، منو بی اینکه چیز زیادی از تاریخ بدونم، طرفدارشون کرد و دلم می خواست نا هنوز اونجا بودن و برای من یه اسم سرخپوستی انتخاب می کردن. من توی قبایلشون جا می شدم و دیگه هیچوقت پام رو بیرون نمی گذاشتم.
جایی خوندم که برای فراموش کردن خاطرات بد گذشته، چاره ای نیست جز خلق خاطرات جدید، اونطوری که می خوایم. باید هزاران هزار جاده ی قدیمی دیگه رو زیر و رو کنم و پا به سرزمین آبا و اجدادی هزار قبیله ی دیگه بگذارم تا خاطرات بد گذشته فراموشم بشه. هزار تا داستان دیگه، صد ها آدم دیگه لازم دارم تا بگذارمشون توی طبقه های ذهنم. این سفر حالم رو خوب کرد، سی سالگی رو کمتر عجیب کرد که اصلن شاید این سفر تو اون جاده ی اسرار آمیز جز تو سی سالگی ممکن نبود. زن غمگین شال گردن باف روزهای برفی وجودم، که اسم سر خپوستیً منی، که قسم می خورم امروز که از خواب بیدار شدی، از چادرت بیرون رفتی و موهای سیاه بلندت رو توی بادهای سرزمینت ول دادی و همین حالا داری به شکل های ابرهای آسمون بالای سرت نگاه می کنی وبه زندگیت فکر می کنی، تولد سی سالگیت مبارک.
تولدت مبارک عزیزم
.. قیافه این اموجیه خیلی بامزس
و چقد این امیدوارم کرد:
"جایی خوندم که برای فراموش کردن خاطرات بد گذشته، چاره ای نیست جز خلق خاطرات جدید، اونطوری که می خوایم."
مررسی
خب خوبه خوشحالم
تولدت مبارک دختر زیبا
زندگیت پر از جاده هاى هیجان انگیز..
مرسی گیسو جون
تولدت رو به خودت و همه کسایی که دوستت دارند تبریک میگم مخصوصا پسری که سیب میخوره
مرسی ممنون
تولدت مبارک
ممنون
تولدت مبارک
انشاله که صدسالگیت را جشن بگیری
مرررسی
مانا باشی گیلدا جان
ممنون
تولدت مبارک گیلدای قوی
مرررسی
تولدت مبارک گیلدا جان:-)
مررسی
تولدت مبارک عزیزم.
مرررسی
از پسری که سیب میخورد بنویس برامون
عزیزم... اره سفر اینجا خیلییی خوبه.. خیلی روحیه ادمو عوض میکنه.. نمیدونم چرا.. شاید بخاطر زیبایی طبیعت و همین حس تجربه کردن فضای جدید و مهمتر از همه برای من اینه ک حس میکنم اینجا ازادم تا هر جور دلم میخواد زندگی کنم و کسی منو تو جاده ها و مسیرها و مقصد های جدید نمیشناسه و هرطور دلم بخواد میتونم زندگی کنم :) جاده های اینجا خیلیی حال ادمو خوب میکنه.. :)
اوهووم
دو خط آخر دلمو آشوب کرد ..
تولدت مبارک دختر قوی
مرسی