? how well do you know me

مردا تو تعریف و تمجید کردن از زن های زندگیشون همه به هم شبیه اند. چون شاید این کاری هست که براش ساخته نشدن. وقتی می خواد ازم تعریف کنه دایره لغاتش فرق می کنه. مدل حرف زدنش عوض می شه. زسمی می شه. انگار داره رو به جمعی بزرگ سخنرانی می کنه."من روحیه ی خاص و ویژه ی تورو ستایش و تحسین می کنم و برات احترام قائلم ". اینجوری آدم خیس عرق می شه. هی دوست داره دور و برش رو نگاه کنه که یهو کسی نشنوه .جای اینکه خوشال شم یا چی ، بهش می گم خُبالا ! مرسی ! توی دلم می گم چی می گی بابا. بگو جیگرت رو بخورم من راحت ترم. خاص و ویژه؟ ! جوونتر که بودم عاشق کلمه ی تفاوت بودم. ذوق می کردم پسری بهم می گفت متفاوت. دوست صمیمیم بهم می گفت متفاوت. اصلن چون به نظرش متفاوت بودم باهام دوست شده بود. سربلند بودم از تفاوت. دردها رو به جون می خریدم که دارم متفاوت می شم. تا بیست سالگی سرتق و کله شق بودم. کم کم چشم باز کردم  و آدمای جدید رو دیدم. دیدم توی باتلاقی ام از آدمای متقاوت. آدمای متفاوتی که همه به هم شبیه بودیم. درد و غصه هایی که تحمل کرده بودم از من آدم متفاوتی ساخته بود که شبیه به خیل ِ عظیمی از آدمای دیگه بود. هر کس ویژگی های خودش رو داره. اما تو مقیاس نه چندان ریز بینانه همه به هم شبیهیم. خیال می کنم اگه با هر کس دیگه ای آشنا می شد شاید همین احساس رو داشت. یکی خوشگلتر یکی زشت تر یکی با هوش تر یکی خنگ تر. بیشتر از چیزی که فکر کنیم به هم شبیهیم. با تعریف کردن از خودمون و زندگیمون و ادا و اطوارهامون هم خاص نمی شیم. یه عمر  خودمون رو دست بالا می گیریم و جون می کنیم تا به جایی برسیم و بعد که رسیدیم می بینم صدها هزار نفر قبل ما اونجا بودن و  بعد از ما خواهند اومد. همه مون در نهایت چیزهای ثابت و مشخصی می خواییم. مفاهیمی عام مثل رفاه، شادی ، خوشبختی ، شوهر ، بچه و پول و بعد اسم خودمون رو می گذاریم خاص. تفاوت کسی مثل من با بقیه شاید توی زندگی گذشته اش باشه. اما من _ آدم حال ِ حاضر-همون خواسته های مشخص و معینی رو دارم که همه ی آدم های کور و کچل دیگه ی دنیا با زندگی های معمولی دارن. که این بیشتر از من یه احمق ساخته تا یه آدم خاص.

با اینکه هنوز محتاج شنیدن تعریف و تاییدم- که بی تایید شاید بمیرم حتی - اما دوست دارم هیچ ویژگی خاصی نداشته باشم که کسی منو تحسین کنه. حتی اگه عاشقم هم هست فقط اسمم رو صدا کنه. ورم داره ببره یه جای دنیا و با هیچی عوضم نکنه. بهم بگه بی خاصیت ِ ِمن ،دوستت دارم. معمولی ترین آدم دنیا دوستت دارم. شکست خورده ِِ ی همه ی دوران ها دوستت دارم. ;کسی که هیچوقت نفهمیدی کی هستی و چی می خوای ، دوستت دارم.  حالا بیا اینجا یه بوست کنم.

نظرات 6 + ارسال نظر
مهرسا شنبه 27 تیر 1394 ساعت 02:49

سخت شد یه کم
نباید به گربه ها توی پارکینگ یا جاییکه جلوی چشم مردم و محل تردد هست غذا داد که اونجا منتظر غذا باشن هرسنی باشه.
برای نوزاد زیر یکماه هم بهتره به یه جای امن و خلوت منتقل بشن.
داخل یک کارتن یک پارچه و حوله یک استتاری باشه و اونجا پناه بگیره.
پیشی های آروم راحت میشه بهشون نزدیک شد و گرفتشون اما اگه مثل
اینی که شما میگین ترسو یا بی اعتماد و فراریه،اول باید اعتمادشو با غذا دادن جلب کنید.
چون تازیر یکماه هم هر 2ساعت باید تغذیه بشه و این فرصت خوبیه برای جلب اعتماد.
حیوانات خیلی خوب به محبت جواب میدن
بعدش با یه پارچه بگیریدش اذیت نشه،حالا اگه اونجاباشه هنوز

ممنونم دوستم
امیدوارم بتونیم بگیریمش . گرچه امروز صداش نمی اومد ..

مهرسا جمعه 26 تیر 1394 ساعت 20:17

http://animals-lover.mihanblog.com/extrapage/negahdarinozadgorbeh
سلام گیلدای عزیز میبخشی که اینجا مجبور شدم کامنت بزارم درباره نگهداری بچه گربه بی مادر... امیدوارم حوصله کنی به این آدرس بری و مفید باشه برات و یه سری هم به این آدرس بزن لطفا
http://catsworld.blogfa.com/post/5

ممنونم خوندم خیلی مفید بود
اما مساله اینجاس که این نمی گذاره ما بهش نزدیک شیم و فرار می کنه. یعنی عملن نمی تونیم ازش نگهداری کنیم. توی این شرایط هم نمی دونم می شه چه کار کرد

صبا جمعه 26 تیر 1394 ساعت 10:44

موافقم با حرفات
درک می کنم خیلی از حرفاتو...اما همش از غما می گی..
اینکه یه نفر هست که این قدر دوستت داره از خوشبختی ها نیس آیا؟

:) :*

میرا پنج‌شنبه 25 تیر 1394 ساعت 22:35 http://Hista7.blogsky.com

هاهاها منم یه شکست خورده ی همه ی دورانهام:)

:))) خدا نکنه !

Manzar پنج‌شنبه 25 تیر 1394 ساعت 11:50

عالى ... همین

چاکریم :)

sara پنج‌شنبه 25 تیر 1394 ساعت 06:03 http://zarrafeam.persianblog.ir

اخخخخیشششش چقد خوب توضیح دادی.دقیقا دیروز داشتم زور میزدم اینارو به خواهرم بگم.اصن میگم بیاد پست تورو بخونه

:))))))

امکان ثبت نظر جدید برای این مطلب وجود ندارد.