you look like my next mistake

خیلی معمولیه. به قول دوستم این بدبخت اگه عیرانی بود تا حالا صد بار با شات گان زده بودیش. ولی کاراش با نمکه. البته به عنوان اولین پسر عامریکایی که روم کراش داره. آروم و مودبه. لهجه اش عمریکن ولی بسیار قابله فهمه که همین خیلی کار منو راحت کرده. راه به راه در آسانسور رو برام نگه می داره. اینا گاهی اینقدر با ادبن دوست داری بزنی پس کله اشون بگی بابا ولم کن دیگه. و برای همین نمی تونی بفهمی کی بهت گیر داده  و کی فقط داره از ادب زیاد رنج می بره. حتی امروز صبح هم که اومد توی دفتر Graduate student ها با هام دست داد و دوباره اسمم رو پرسید بازم گذاشتم پای ادبش . ولی وقتی دیدم نیم ساعت بعد اومده جلوی در آفیسم داره میوه می خوره فهمیدم یه خبرایی هست وگرنه چیزی که توی  برهوت تابستونی دانشگاه زیاده جا برای سیب خوردنه. خلاصه دوباره اومد چهار تا سوال دری وری ازم پرسید و منم سعی کردم یکم اون قیافه ی عنقم رو به علاقمند تغییر بدم. زندگی trade off هست. لااقل برای من همیشه بوده. یه چیزی می دی یه چیزی به دست می یاری. قربون خودم برم چقدر من از خود گذشته و فداکارم.

این دو کلمه ی انگلیسی هم نوشتم از سر  عقده ای بازی نیست مردم. حوصله نداشتم بنویسم دفتر دانشجویان تحصیلات تکمیلی ! اون یکی هم نوشتم دیگه .