کلاس خصوصی هم داریم !

 اتفاقی برخوردم به یه کلیپی تو یو/تیوب و نگاهش کردم.در مورد فیزیک کوانتوم و آزمایش دو شکاف بود. جایی که نشون می داد الکترون ها در حضور ناظر( چشم نه، دستگاه های اندازه گیری)، رفتاری متفاوت  با رفتارشون در غیاب ناظر دارن. و بعد صدای توی کلیپ با خنده میگه که "آیا الکترون ها می دونن که دارن دیده می شن؟ چرا رفتارشون متفاوت می شه ؟" این موضوع واسم جالب بود. پس بیشتر  خوندم و نگاه کردم. انگار آدم ها در قبال این نتایج علمی چند دسته می شن. یه عده نتیجه می گیرن ماها همه موج بودیم و ناظر که اینجا خد/است با نگاهش جهان رو به ماده تبدیل کرده و این رو دلیلی برای اثبات خد/ا می دونن. عده ای هم هستن که می گن ناظر ها ما هستیم. که دنیای اطراف ما تنها سطحی از واقعیت هست که ماها می بینیم. این دیدگاه یه جورایی نزدیک به تفکر انرژی مثبت و خوب ببینیم و اینها بود به نظرم. بخش دیگه ای هم یه سری نظریه های علمی هستش که در مورد جهان های موازی مطرح می شه. که اکترون زمانی که در مقابل دو شکاف قرار می گیره، با اینکه فقط یک ذره ی مادی هست اما از هر دو شکاف می تونه عبور کنه و دلیل رفتار موجی و تداخلش همین هست. . این یعنی ما جهان های موازی داریم. و این یعنی مرگ یه توهمه و همه ی ما بعد از مرگ جای دیگه ای خواهیم بود و این ربطی به اعتقادات مذهبی نداره.

هیچ کدوم از موارد بالا نظر شخصی من نیست. فقط برداشت های من بود از چیزهایی که تا حالا خوندم. من به اعتقادات اعتقادی ندارم . به بی اعتقادی هم اعتقاد ندارم. کلن به هیچی معتقد نیستم. ولی به همه ی موارد بالا ساعت ها فکر کردم. اینکه واقعیت اون چیزی نیست که ما می بینیم؟ چه احمقانه پس! پس واقعیت کجاس؟ چیزی که نمی تونیم ببینیم؟ چه مسخره ! جهان های موازی ؟ توهمه مرگ ؟ آدم هایی که بعد از مدتی نیست و نابود می شن ؟ اینکه ما می تونیم چند جا باشیم؟

دلم می خواست توی یه آزمایشگاه بزرگ بودم.  با کلی لوله و فوتون و الکترون. همکار بزرگترین فیزیکدان های جهان معاصر بودم. دوست داشتم سر از کار جهان در بیارم. دوست دارم بفهمم از روز تولد تا به حال،چرا من اینقدر گریه کردم؟ می خوام توی اون آزمایشگاه بفهمم من از کدوم شکاف اومدم بیرون که دنیام اینه؟ و اگه جهان های موازی هست، چرا من هیچ جای دیگه ای نیستم؟ پس چرا دردها و غصه ها اینقدر واقعی ان؟ دوست دارم مخم رو آزمایش کنم ببینم کی توش هست که مدام داره حرف می زنه؟ چرا بین آدما و دنیاهاشون فرق هست؟ آروزمه پام به این آزمایشگاه باز شه. یه مانتو سفید می پوشم و روزهام رو صرف تحقیقات علمی می کنم.

صبح بیدارش شدم در یخچال رو باز کردم اما چیزی برای خوردن نداشتیم. توی دنیاهای موازی و  جهانی متغیر ، یخجالمون در حضور ناظری که من باشم به کمدی خالی تبدیل شد.پنیر تموم شد. نون هم تموم شد. قوانین یه جهان برای جهان های دیگه کاربردی نداره و من از چند جهان می یام. در فریزر رو باز کردم یه بستنی برای سر صبح و شکم خالیم برداشتم , و ارزو کردم کاش می شد با بستنی ِ صبحگاهیم هر چه زودتر از شکافم رد شم و به جهان دیگه ای برسم. ایف اِ نی.

نظرات 2 + ارسال نظر
میرا سه‌شنبه 23 تیر 1394 ساعت 15:50

چون حس میکنم روحیاتمون شبیه همه فکر میکنم خوشت بیاد من خوشم اومد اما به یکی از دوستام معرفی کردم چندان خوشش نیومد..اما بنظر من خیلی خوب و روون توضیح داده همه چیزو..میدونی میخواد ثابت کنه همه چیز تو این جهان مجازیه..یعنی واقعا اون چیزی نیست که میبینبم بعد من یه مدت کلاسهای عرفان هم رفتم و بنظرم مطالب این کتاب و کلاسام مکمل هم بودن..کلا راضی بودم؛)

چه جالب عزیزم مرسی

میرا دوشنبه 22 تیر 1394 ساعت 18:07

گیلدا یادمه یه دوره ای از زندگیم کامل غرق شده بودم تو این مسائل،از کتاب جهان هولوگرافیک شروع شد و بعد سلسله وار یه مسائل اینچنینی هی اومد جلو روم!من کم آوردم با وجود جذابیت موضوع اما داشت کلافم میکرد اینهمه سوال..

ای ول خوندی جهان هولوگرافیک رو ؟ می خوام برم بخرم . چه جوریه خوبه ؟

امکان ثبت نظر جدید برای این مطلب وجود ندارد.