کسی اگه فکری به ذهنش می رسه بگه

یه بچه گربه ی خیلی کوچیک ِ مادر گم کرده دو روزه توی پارکینگمون داره میو میو می کنه. دیشب دقیقن ساعت 2 شب برادر رو فرستادم بره شیر بخره. ریختم توی کاسه گذاشتم کنار ماشینی که رفته بود بالای چرخش. اما نیومد که بخوره. بدون وقفه میو میو می کرد. یه کم شیر رو ریختیم روی زمین و بعد از اونجا رفتیم. وقتی برگشتیم دیدم اومده بیرون و داره از روی زمین شیر می خوره ولی طرف کاسه هم نمی ره. تجربه ای در گربه داری ندارم. دلم می سوزه از این حجم ِ میو و میو و امیدش برای نجات در کنار این همه ترس و بی اعتمادی . حال ِ غریبیه وقتی ضعیفی،می ترسی و کس و کارت رو گم کردی. من حتی با یه بچه گربه ی هراسان هم نقاط مشترک دارم. می بینید ؟ می خوام کمکش کنم اما بلد نیستم. ظهر حتی نتونستم همون مقدار شیر رو هم براش بریزم چون انگار از دیشب خیلی بیشتر ترسیده بود و سریع فرار می کرد. . چه جوری میشه بهش کمک کرد آخه ؟