first step

امروز سعی کردم با یه پسر عامریکایی سر صحبت رو باز کنم . می خواستم بدونم اینایی که وقتی آدم رو می بینن اینقدر یخ برخورد می کنن اگه بری باهاشون صحبت کنی چه جوری جوابت رو می دن. نه که حالا خیلی حرف زدنم هم توپه اعتماد به نفس هم دارم. البته خب خیلی پیشرفت کردم توی حرف زدن دیگه در حدی که تلفن هم می زنم اینو ور اون ور ! این وسط یه رل مدل هم برای خودم انتخاب کردم که سعی می کنم ادای اون رو دربیارم توی حرف زدن. اونم کسی نیست جز همین دختر هم اتاقیم که لهجش از همه ی آدمای کره زمین پیچیده تر به نظر می یاد. ولی یه ادا و اطوار به خصوصی داره موقع حرف زدن تو مایه های الینا گیلبرت که خب خوشم اومد و اون رو الگوی خودم در زندگی قرار دادم. بعد رفتم توی آفیس دیدم پسره نشسته داره با لپتاپش کار می کنه. خیلی کول رفتم جلو بهش گفتم 'تو اینجا اوکیی؟؟ آخه هوا خیلی سرده.' پسره سرش رو آورد بالا گفت آیم فاین. بعد زل زد توی تخم چشمام بی اینکه چیزی بگه. می خواستم بگم خب باشه دیگه و برم توی افق محو شم اما ادامه دادم. ازش پرسیدم زمستون اینجا هوا چه جوری می شه؟ اونم با آره و نه جواب داد. دیگه بس بود. یه مدل اوکی شبیه به این دختره گفتم رفتم پشت میز خودم بشینم که دیدم شروع کرده به سوال پرسیدن. بعد بین جایی که من می شینم با جای اون یه دیوار هست و  منم تا دهن اینا رو نگاه نکنم که نمی فهمم چی می گن که! به خصوص وقتی ایده ای ندارم در مورد موضوع. برای همین از پشت میزم بلند شدم رفتم جلوش گفتم وات دید یو سِی؟ سوالش رو تکرار کرد منم جواب دادم. پرسید که کجا زندگی می کنم و آیا راضی هستم یا نه؟ معاشرت تموم شد رفتم سر جام نشستم دیدم باز صداش می یاد. وای خدا یعنی نمی تونی همه ی سوال هات رو یک جا بپرسی؟ دوباره عنر عنر رفتم جلوش مدل اون دختره گفتم اکس کیوز می  وات ؟ خلاصه امروز توی چرخه ی ادای اون دختره و وات و هوای اینجا و پشت میزخودم تا جلوی میز اون یارو گیر بدی کرده بودم. به هر حال زمان می بره تا آدم بتونه  از این سر اتاق تا اون سر اتاق با یه نِیتیو بشینه معاشرت کنه. سخته خب.