i will leave you sooner

قبلش بهم گفت می دونی یه بار م/ست بودی بهم چی گفتی ؟ جا خوردم. با خودم فکر کردم چی ممکنه گفته باشم؟ منی که معمولن توی مس/تی هم حرفام یادم نمی ره.

پرسیدم چی؟ گفت" یه بار که نشسته بودی رو صندلی جلو، موهات ریخته بود دور صورتت و چشات نیمه باز بود، بهم گفتی چرا منو نمی بری کالیفرنیا ؟ شبیه به بچه ها بودی وقتی یه چیزی از مامانشون می خوان. اون چشمای نیمه بازت هیچوقت یادم نمی ره" .

نباید اما رفتم.بار تعطیل شد و همه ی مردم دنیا رفتن خونه هاشون. پرسید می تونیم یه نامبر تن دیگه سفارش بدیم؟ دختر مسئول بار گفت اگه تو ده دقیقه می خورینش. گفتیم اکی. بار خالی خالی شد. آهنگ رو عوض کردن. یه آهنگ ملایم گذاشتن. گفت به نظر نمی یاد بشه این لحظه رو فراموش کرد. .راست می گفت. نمی شد. دنیا واستاده بود. به احترام من شاید..قطعن حتی. بهش گفته بودم آرزوم اینه تو یه بار خالی باشم. باورم نمی شد امشب بهش رسیده باشم.   وقتی چشام رو باز کردم همه ی چراغای روی درختا که برای کریسمس تزیین شده بودن روشن بودن. دنیا روشن بود. بارون می خورد به پنجره ی ماشین و من مطمئن بودم که نیم ساعت گذشته رو توی دهنش سپری کردم. دنیا بی نظیر و قشنگ بود، نه بخاطر اینکه با اون بودم. فقط چون خیابون ها خیلی قشنگ و رویایی بودن و بارون می بارید و من یادم نبود کی هستم. همه ی درختا تزیین شده بودن.دو سه بار در گوشم گفت دوستت دارم. جوابی ندادم. توی مستی هم می فهمم می تونم کار اشتباه بکنم اما حرف مفت نزنم. دوستش ندارم. از بودن باهاش لذت می برم. بهش اعتماد ندارم . اما از بی عاقبتی لذت می برم. بهش گفتم نمی خوام اما مجبورم برای فرار از دست تو، برای خلاصی از تو به فلانی جواب مثبت بدم و این منصفانه نیست. گفت پشیمون می شی. گفتم من از پشیمونی نمی ترسم. و این همه ی امشب بود.