center of attention,, once again

دیروز توی یه جمع چند نفره داشتیم در مورد سریال هایی که می دیدیم حرف می زدیم. به بریکینگ بد که رسید ، همه به وجد اومدیم. من گفتم اولا که این سریال رو نگاه می کردم فکر نمی کردم اینقدر خوشم بیاد. بس که همه چی به نظر بورینگ می اومد و معمولی بود ولی بعد ها شد جز بهترین هایی که دیدم تا به حال. دوستم اضافه کرد به خاطر این بوده که نشون داده چطور یه آدم معمولی و حتی نایس تبدیل شده به یه مانستر .

این چند روز اخیر بالغ بر 100 تا چارت و نمودار و جدول توی اکسل کشیدم. تغیرات این نسبت به اون. تغییرات اون نسبت به خودش. درصد این به اون. کمی اون از این. زیادی اون یکی از این یکی. توی ذهنم همه چیز شبیه به نمودار ظاهر می شه. نقطه هایی که دارن زیاد و کم می شن. نمودار های ستونی رنگی رنگی کنار هم. اونایی که داراز ترن. اونایی که خیلی کوتاه ترن. معمولی ها که هیچ نتی خاصی پاشون نمی نویسم. استادم دورشون رو خط نمی کشه.

به خودم که فکر می کنم نا خودآگاه نمودار می کشم. اکس و وای، نقطه، خط و ستون و پای چارت. توی همه نمودار ها دور خودم رو خط کشیدم. تغییراتم کم کم ولی در نهایت زیاد و غیر قابل چشم پوشی هستن. تا چند سال پیش همه چیز معمولی به نظر می رسید . نمودار هام همه توی چهارچوب بودن. توی بازه ی زمانی چند سال اخیر، از چهار چوب ها زدم بیرون. با تقریب خوبی ، کاملن  آدم دیگه ای شدم. اگه به نمودار هام نگاه کنی، راحت می فهمی دارم از چی حرف می زنم. از یه تغییر آروم آروم و خطی. از تبدیل شدن حرف می زنم. من از یه ادم معمولی و خوب ،  و اگه بخوام یه کمی اغراق کنم از یه دختر بی گناه که همیشه بدبختی ها رو هندل کرده تبدیل شدم به یه دختر خونه خراب کن. کسی که بادرصد احتمال زیادی، به نوعی زندگی های نزدیک به خودش رو از بین می بره. یه دختر نجیب و مراقب همه چیز، شده یه آدم بی پروا که به هیچ چیزی پای بند نیست. نه قول نه قرار. بی هیچ تعهدی به کسی. بی ترس و واهمه ای. یه جور بی کله گی محض.توی من از کی اینهمه وحشی گری جمع شده ؟ طبق نمودارها، از خیلی سال قبل. خیلی خیلی سال های گذشته توی خونه ی پدرم. حالا دیگه  توی دنیا برام کسی از خودم بیشتر مهم نیست. با فرمونی که من جلو می رم، معلوم نیست در آینده چه گند هایی بالا بیارم. نمی دونم من هم مثل والتر وایت بی اینکه کارهام رو تموم کنم از سرطان می میرم یا نه. اما می دونم من هم مثل اون ،از هیولایی که شدم ناراضی نیستم. منم مثل اون هزار بار دیگه همه ی کارهایی که کردم رو می کنم. من هم مثل اون داشته هام رو بابت تغییری که کردم  از دست خواهم داد و نمی ترسم. منم مثل اون دیگه بر نمی گردم عقب تا یه دختر خوب باشم ، تا آسیب ببینم تا عذاب بکشم تا بترسم و روزی صد بار بمیرم.فکر می کنم سریال من بعد از والتر وایت دومین سریال خوب دنیا بشه اگه بتونم همینحوری تپه ی نریده ای باقی نگذارم. اما من فقط یه سریالم که از دور خوبم. که از دل زخم و زارم کسی خبر نداره. از دور منو ببینید و زندگی من رو مبنای تصمیم های خودتون قرار ندین. آدما با هم فرق دارن هر چقدر هم که تو یه سری دردها مشترک باشن. من دیگه اون آدم قبل نیستم. شبیه به هیچکدومتون نیستم. فقط تو یه سری دردها با بعضی ها مشترکم ولی شبیه نه. توی دنیای خوب ها و آدم حسابی ها همیشه یه چیز گمی بودم. بهم نمی اومد. فیک بودم. حالا دارم دنیای خودم رو می سازم. دنیایی که توش برای رسیدن به هدف هام، اولین قدمش اینه که بتونم همین جا استاد شم. .. دوست دارم اونجوری که دلم می خواد زندگی کنم. به قول والتر وایت، اونی که در می زنه منم .