just trying to get my shit together

باید سعی کنم مغزم رو جمع و جور کنم  و روی هدفم تمرکز کنم. هدف هم که قربونش برم ایشالا امروز یه چیزه فردا چیزه دیگه و پس فردا هیچی. ثبات شخصیت صفر. برنامه ریزی و پای بندی و تعهد به خودم و اهدافم و آدم های اطراف صفر. تمرکز صفر. فکر و خیال و توهم صد از صد. نمره ی اول کلاس. دانشجوی نمونه. اول صف. گاهی یادم می یاد یه دوره ای توی اوج بودم. البته الانم هستم ولی یه زمانی خیلی خوب بودم. هر کاری می خواستم می شد. اصلن درس و مشق  و هدف توی مغزم می موند. جا خوش می کرد و تا نمی رسیدم بهش نمی رفت. باورم نمی شه این همه کار دارم ولی شبا تا صبح یا بیرونم یا مهمون دارم یا مهونی ام یا دارم فیلم تماشا می کنم. روزا بیست بار ساعت می گذارم ببینم استادم کی میل می زنه. اگه نزنه می خوابم تا یک. یک هفته است روزم از سه بعد از ظهر شروع می شه . این زندگیه یه دانشجوی دکتراست که زندگیش به پول استادش بنده ؟ این بیشتر شبیه به زندگی یه آدم افسردست که قراره آخره این ماه خودش رو از بالای برج بندازه پایین و برای همین تصمیم گرفته این چند روز باقی مانده رو جوری که می خواد زندگی کنه. دیشب رفتم روی تختم بخوابم. اومد خودش رو به زور جا کرد بین من و دیوار. قهر بودم. اومد گفت دارم می رم بیا آشتی کنیم. گفتم آشتی چی اینم شد رابطه منو تو داریم ؟ که هنوز دختره زنگ می زنه تو بر می داری ؟ حرفم احمقانه بود. احمقانه در حد یه زن متوسط سطح پایین که من نیستم. که همیشه توی این موارد تبدیل می شم بهش. گفت من باید بهش احترام بگذارم. نمی شه که دیگه جوابش رو ندم. به خودم فکر کردم و رابطه ای که ولش کردم  و عذابی که دارم به اون آدم می دم و اساسن به اینکه من چه گهی دارم می خورم که اگه مامانم زنده بود منو جر داده بود بابت همه ی این کارهام.بابت این سر به هوایی هام. بابت این بی قید و بندی هام. مامان من آدم حسابی بود. برا چی من اینقدر کله خراب بار اومدم؟  توی این فکر ها بودم که دیدم صدای خر و پفش می یاد. خوابیده بود. اومده بود آشتی کنه و بره. آشتی نکرده بین من و دیوار خوابش برده بود. گریه ام رو پاک کردم. دیدم خوش به حال مردها. خوابشون می بره و هیچی مهم نیست. اون سیستم فکر نکردنشون، اون عدم پردازش موازی برگ برنده ی مردهاس. حیف نیست من به خاطر این موجود خودم رو ناراحت کنم؟ با دختره حرف می زنه؟ بزنه. منم با یکی دیگه حرف می زنم. لالم یا مخم معیوبه یا کور و کچلم؟ باید تمرکز کنم روی درس هام تا به گ.ا نرفتم. اون ور هم جوری به تپه ها ریدم که نمی تونم برگردم. از اینجا رونده از اونجا مونده. من یه زن کاملم. زنده باد من.

نظرات 3 + ارسال نظر
گیســو سه‌شنبه 8 دی 1394 ساعت 19:29

یه دوستی از دوره تحصیلش تو فرانسه تعریف میکرد که تو اولین ارائه اش به زبان فرانسوی خیلی استرس داشت و همکلاسی فرانسویش ازش پرسید چرا انقد نگرانی؟ اینم گفته بود میترسم نتونم خوب حرف بزنم و خجالت میکشم.. میگفت همکلاسیش در جواب گفته بود به این فکر کن که تو زبان ما رو بلدی اما ما از زبان تو هیچی نمیدونیم!
جوابشو دوست داشتم.. تو هم به همین فکر کن اصلا

می دونی گیسو ارائه و جو آکادمیک خیلی فرق داره. منم برای ارائه مقاله ام توی اون کنفرانس اینقدر مسلط بودم انگار زبان اصلی بابام هم انگلیسی بوده. ولی وقتی به محاوره می کشه خیلی فرق می کنه. اگه می خوای بری تو جمعشون باید خوب باشه زبانت.

soly چهارشنبه 2 دی 1394 ساعت 15:39 http://soly61.blogsky.com

تجربه ثابت کرده نباید رو مردا تمرکز کنی..شک من که به یقین تبدیل شد..حیف اون همه احساس قشنگ که به گا میره...شایدم آدمای بدشانسی هستیم در مورد جنس مخالف...اینم تجربه دوم من هستش.خوش باشی...

صد در صد موافقم باهاات

شراره چهارشنبه 2 دی 1394 ساعت 10:23

من یکی عاشقتمممم!

عزیزززم :)

امکان ثبت نظر جدید برای این مطلب وجود ندارد.