این خوشی ها رو از ما نگیر

صبح که بیدار شدم چشمم باز نمی شد از خواب. دیدم روی عکس دو تا خر با لباس عروسی تگ شدم که زیرش نوشته بود عروسیت مبارک رفیق. به فال نیک گرفتم. تگ کننده رو نمی شناختم و توی خواب و بیداری به خودم گفتم حتمن تبلیغاتیه. بیدار که شدم رفتم ببینم این چی بود دیگه. دیدم دوست/ دختر داداش کوچیگم هست ! البته هیچ وقت به من معرفی نشد یا با داداشم راجع بهش حرف نزدیم مثل اون یکی داداشم. ولی خب  از توی یکی دو تا عکس می شناختمش. یه دختره نوزده ساله ای که دماغش رو عمل کرده و چشم وابرو مشکی هست. مثل اون یکی باب طبع من نیست ظاهرش ولی تا زمانی که داداشم دوستش داشته باشه من هم دارم. البته اینکه داداشم عقل درست حسابی داره یا نه توش شک و شبهه هست هنوز. معلومه دختره هم زیاد عقل توی سرش نیست. اول فکر کردم شاید برای جلب توجه این کار رو کرده. بعد دیدم آخه کدوم خلی می یاد خواهردوست/پسرش رو که ه سال از خودش بزرگتره روی عکس خر تگ می کنه؟ شاید هم اشتباهی شده و می خواسته یکی از دوستای خودش رو تگ کنه. شایدم من هم خرم هم عروسیمه و دارم با نیش باز و یه تور روی سرم به دوربین لبخند می زنم. به نظرم این گزینه ی آخری از همه بیشتر با عقل جور در می یاد. نه ؟