he made me feel pain

دیگه حقیقتش این هست که ازش خوشم می اومد. یه چیزی داره توی خودش که اسمی نداره و من خوشم می یاد از همونش. همیشه وقتی می خواستم راجع بهش با دوستم حرف بزنم بهش می گفتم ویردو. یعنی آدم عجیب غریب.ماجرا از اینجا شروع شد که وقتی بهم زدیم، یه باری توی یه جمعی بودم که چند تا  از دوستای صمیمیش داشتن در موردش می گفتن که این بای پولار هست. به عنوان دختری که پنج ماه باهاش بودم، نمی تونم این مساله رو تایید کنم. اما می تونم این رو بگم که یه چیزیش هست. در یه حالتی می تونم این رو بگم که بای پولاری هست که قرص می خوره. من همیشه به قرص خوردن این آدم مشکوک بودم. بارها اینجا نوشته بودم که این آدم به شدت خنثی و ریلکس هست. ناراحت نمی شه. عصبانی نمی شه و تغییر مود نمی ده و حالا داره به بیماری ای  متهم می شه که تغییر مود ویژگی اصلیش هست. من همیشه بهش شک داشتم. به اون همه آرامش که خیال می کنم آدمیزاد معمولی نمی تونه داشته باشه. ولی همه ی این خیال پردازی ها رو که بگذاریم کنار، باید بگم آدم بی خیال و بی درد و غصه ای هست که دنیا رو دایورت می کنه به یک سمتش. و من کی ام ؟ من بای پولار اصلی هستم که متاسفانه درمان هم نکردم. چطور می شه یه روز ازش متنفر باشی فردا دلت تنگ شه، پس فردا به زور اسمش رو یاد بیاری و یه هفته کلن فراموشش کنی و باز دوباره فکر کنی عاشقش هستی. امروز دلم براش تنگ شده بود. برای رابطه مون. توی خواب و بیداری بودم. با خودم تکرار کردم کاش هنوز بودی. کاش مجبور نمی شدم اونجوری کنارت بزنم. ویردو جونم، مریض خل و چلم، دلم برات تنگ شده. از طرف یه خل تر از خودت.