-
[ بدون عنوان ]
جمعه 4 دی 1394 03:32
هدیه کریسمس من یه دونه آیفون بود. از کی ؟ از خودم در واقع...گوشیم که هنوز یه سال نشده بود از ایران خریده بودم نمی دونم چه بلایی سرش اومده بود که صفحه اش سیاه شد و دیگه روشن نشد و من چند روز گوشی نداشتم تا امروز که رفتم یه اپل استور و نشونش دادم . بهمون گفتن یه ساعت دیگه بیایید. توی این یک ساعت شهر رو چرخیدم باهاش و...
-
[ بدون عنوان ]
پنجشنبه 3 دی 1394 10:44
به عنوان یه پست پنج صبحی می تونم این رو بنویسم که دوست داشتنی بودن یه جوریه که حتی با خوب بودن هم فرق داره که به نظرم برای خوب بودن می شه تلاش کرد اما برای دوست داشتنی بودن ذاتی نمی شه. باید توی وجود آدم باشه. مثلن توی من نیست. توی اون هست. توی ناراحت شدنش، قهر کردنش حسادتش خندیدنش، خندیدنش، خندیدنش، خندیدنش..بخوابم...
-
just trying to get my shit together
چهارشنبه 2 دی 1394 06:39
باید سعی کنم مغزم رو جمع و جور کنم و روی هدفم تمرکز کنم. هدف هم که قربونش برم ایشالا امروز یه چیزه فردا چیزه دیگه و پس فردا هیچی. ثبات شخصیت صفر. برنامه ریزی و پای بندی و تعهد به خودم و اهدافم و آدم های اطراف صفر. تمرکز صفر. فکر و خیال و توهم صد از صد. نمره ی اول کلاس. دانشجوی نمونه. اول صف. گاهی یادم می یاد یه دوره...
-
who knows
شنبه 28 آذر 1394 18:17
احتمال اینکه من یه روزی اینجا با یه سیاه پوست دوست شم زیاده.
-
مریضی در غربت
شنبه 28 آذر 1394 00:45
منو برد جلو در درمونگاه پیاده کرد... بهش گفتم برو تو.. گفت نه می مونم.. فکر می کردم خب برای یه گلو درد مگه چقدر لفتش می دن؟ نهایتن پانزده دقیقه؟ اولش قد و وزنم رو گرفتن. بعد فشارم رو. بعد تبم رو . بعد ازم خیلی سوال ها کردن. که از بدو تولد تا حالا چه دارو هایی خوردی و چیا نخوردی. همه رو جواب دادم. در انتها پرستار از من...
-
بی ربط
جمعه 27 آذر 1394 03:09
حالم خیلی بده. گلو درد دارم و درد بدن و دلتنگی. اومدم یه پست دردناک بنویسم وسطش یه چیز دیدم خنده م گرفت. این مصاحبه ی شه/رام جز/ایری رو نگاه می کردم. یه مدل پر رو طوری نشسته و طلبکاره. ازش پرسیده مگه توی بیست و چهار سالگیت چه ویژگی داشتی که فلانی ها ازت مشورت می گرفتن؟ شونه بالا داده می گه همون ویژگی هایی هایی که الان...
-
چطور از شر دختره خلاص شیم 1
سهشنبه 24 آذر 1394 08:46
بار اول که دختره رو سرچ کردم و پیداش کردم، جلوی مانیتور ترس برم داشت. به رقیب، اونم رقیب خوشگل عادت ندارم. معمولن خواسته می شم تا آخرین لحظه هم پای کسی وسط نمی یاد. از هول صفجه رو بستم و تا چند روز جرئت نمی کردم سرچش کنم. همه ی آینه های دنیا می گفتن اون بهتره و تو بدتری و توی این بازی من اضافه بودم. فیک نبود، دماغ...
-
when the cream is enough
شنبه 21 آذر 1394 19:44
چند روز بود بود همش خواب خامه می دیدم. شیرینی خامه ای هایی که تو تهران می خریدم. بستنی هایی که با داداشم شبا می رفتیم می خوردیم. دیشب رفتیم یه جا که دسر و اینا می ده و همون چیزی رو گرفتیم که بار قبل هم سفارش داده بودیم و می دونستیم روش خامه می زنه. به گارسون گفت می شه برای ما اکسترا کریم بیارین؟ گارسون یکم سکوت کرد...
-
[ بدون عنوان ]
شنبه 21 آذر 1394 02:19
به من می گه مودی. می گه هر روز که می آم آفیست باید منتظر باشم یه مدلت رو ببینم. یه روز شیطونی یه روز مهربونی یه روز گرمی یه روز تو قیافه ای یه روز افسرده ای. آدم باید با کدوم ساز تو برقصه ؟ امروز از اون روزاس که حوصله ی خودم رو هم ندارم. یعنی ناراحت نیستم اما بی حالم خیلی هم گشنمه. هر چی هم می ریزم توش سیر نمی شه...
-
در سال نوی اونا از سانتا چی می خوام
پنجشنبه 19 آذر 1394 06:04
هر چقدر اونجا از یاد گیری بدم می اومد اینجا بهش علاقه مند شدم. جدا از هزار تا خوبی و بدی مختلفی که اینجا داره، واقعن سیستم آموزشیش آدمای خرفت رو هم راه می اندازه. یعنی عمیقن معتقدم هر کسی حتی با بهره ی هوشی پایین می تونه توی جایگاه درستی قرار بگیره و ازش استفاده می شه. اینجا دنبال پرورش نابغه نیستن. اینجا به بچه های...
-
center of attention,, once again
یکشنبه 15 آذر 1394 23:56
دیروز توی یه جمع چند نفره داشتیم در مورد سریال هایی که می دیدیم حرف می زدیم. به بریکینگ بد که رسید ، همه به وجد اومدیم. من گفتم اولا که این سریال رو نگاه می کردم فکر نمی کردم اینقدر خوشم بیاد. بس که همه چی به نظر بورینگ می اومد و معمولی بود ولی بعد ها شد جز بهترین هایی که دیدم تا به حال. دوستم اضافه کرد به خاطر این...
-
sometimes it lasts in love but sometimes it hurts instead
شنبه 14 آذر 1394 18:48
همه ی عمرم از موهام بدم می اومد. اینکه فر بود و مثل موهای بیشتر دخترها صاف و لخت و قشنگ نبود. تمام بچه گی م اعتماد به نفسم رو گرفت . توی بزرگسالی چند بار صافش کردم ولی هیچوقت قشنگ نشد. بعد ها این واقعیت رو قبول کردم که موی صاف به من نمی یاد . که به صورت گردم همین موهای پرپشت فر می یاد. دیروز که آماده می شدم باهاش برم...
-
peace
شنبه 14 آذر 1394 00:26
تازه بعد از اینکه همه ی سوراخ سنبه های این شهر رو باهاش رفتم می گه بیا یه روز برنامه بگذاریم برای یه رستوران خوب بریم دیت. بهش گفتم من که همه جا با تو اومدم رستوران خوبم می آم دیگه دیت چیه؟ می گه نه دیگه قرار جدی. ....جدی؟ !!من به قیافه اش ، به چشماش نگاه می کنم نمی تونم نخندم. نه اینکه خنده دار باشه. از بس ازش خوشم...
-
i still need food
پنجشنبه 12 آذر 1394 23:00
توی این سرمای سیاه با استادم رفتیم توی بزرگ راه ها برای اندازه گیری. با هر بادی که به صورتم می خورد منتظر بودم که همون جا و برای همیشه خشک بشم. نشدم. دو روز گذشته و گلوم درد می کنه. و تک تک اعضای بدنم. برای هفته ی دیگه چندین ددلاین دارم که باید به همه شون برسم به علاوه ی دو تا پرزنتیشن کلاسی. هزار تا پست نوشتم و پاک...
-
i need more food
دوشنبه 9 آذر 1394 05:10
به دلیلی که حوصله ندارم بگم استرس زیادی دارم. نمی تونم سرجام بند شم. نیاز دارم با کسی حرف بزنم اما کسی نیست. اختلاف زمانی زیاده و دوستای من توی ایران الان خوابن. حتی اگه بیدار هم باشن دیگه حوصله ی شنیدن داستان های بی پایان و بی سر و ته عشقی من رو ندارن. می دونن از توی کسی برای من چیزی بیرون نمی یاد. می دونن من اساسن...
-
i will leave you sooner
یکشنبه 8 آذر 1394 09:31
قبلش بهم گفت می دونی یه بار م/ست بودی بهم چی گفتی ؟ جا خوردم. با خودم فکر کردم چی ممکنه گفته باشم؟ منی که معمولن توی مس/تی هم حرفام یادم نمی ره. پرسیدم چی؟ گفت" یه بار که نشسته بودی رو صندلی جلو، موهات ریخته بود دور صورتت و چشات نیمه باز بود، بهم گفتی چرا منو نمی بری کالیفرنیا ؟ شبیه به بچه ها بودی وقتی یه چیزی...
-
ساعت یک و نیم ظهر
شنبه 7 آذر 1394 19:34
نمی دونم بشینم درس بخونم، بشینم به یاد گذشته گریه کنم ، غذا بخورم و فیلم ببینم یا برم بیرون تفریح کنم؟ واقعن همه ی این کارها رو باهم دارم الان. سطح اهمیت همه هم یکسان . فعلن دارم اولی و دومی رو همزمان انجام می دم.
-
and he did not choose me,, he did not pick me
سهشنبه 3 آذر 1394 23:28
یه جایی هست meredith به derek می گه: I lied. I’m not out of this relationship. I’m in. I’m so in, it’s humiliating because here I am begging Ok here it is: Your choice, it’s simple: her or me. And I’m sure she’s really great… But Derek, I love you.In a really really big, pretend to like your taste in music, let you...
-
fu/ck you bi/tch به معنای واقعی
سهشنبه 3 آذر 1394 07:26
پایان سختی های دنیا باز هم سختی ست ما زنده ایم و زندگی معنای بدبختی ست ... خیلی روز بدی داشتم امروز. اووووووووف
-
روز عمه
یکشنبه 1 آذر 1394 01:58
دیشب یکی از بچه ها هر دختری رو می دید می گفت واو بی شک این زیباترین دختر این شهره. واو این یکی رو، بچه ها خدایی این بی نظیر نیست؟ ما بچه هاکله هامون هی برمی گشت این ور و ان ور برای دیدن زیباترین های جهان. به چشم من یه مشت کج و کوله ی معمولی بودن.از دخترای این شهر خوشم نمی یاد. زیادی پر رو و نژاد پرستن. آخر برگشتم بهش...
-
pain /management/ associates
جمعه 29 آبان 1394 06:22
اینقدر شبش اعصابم خورد بود که صبح خواب موندم و به کلاسم نرسیدم. خیلی زشت بود جلوی استادم. حالم کل روز گرفته بود. دارم با اعماق فاجعه ی دکترا کم کم آشنا می شم. مفاهیم و مباحث عجیب و غریب و تمدید قرار دادم برای این ترم و الی آخر. همه روی مخ. رفته بودیم توی نجاری دانشکده ی دیزاین تا برامون یه قطعه بسازن. استادم زیاد...
-
شبیه شهر پس از جنگ، خالی و بی ابر/نشسته ایم برای ادامه دادن صبر
پنجشنبه 28 آبان 1394 16:53
شبیه شهر پس از جنگ، غرق اندوهم نشسته زخم تو در تکه تکه ی روحم** *هزار بار از روی شعرهاش می خونم . شبیه به مرهم می مونه وقتی برای حرف هایی که می خوای بگی کلمه نداری اما عوضش کلمه های این شعر ها همه ی حرف هات رو خلاصه می گن و تو خلاص می شی و دیگه حرفات توی دلت سنگینی نمی کنه. متاسفم برای اتفاق هایی که براش پیش اومد و...
-
تو نباشی من از اعماق وجودم دورم
یکشنبه 24 آبان 1394 18:06
همیشه دوست دختر داداشم رو دوست داشتم. به چشم خواهر شوهری حتی نمی شه دوستش نداشت. در مورد اخلاق و رفتارش چیزی نمی دونم. راضی ام که برادرم باهاش خوشحاله. دیشب عکس های دختره رو دیدم. پر بود از عکس های دوتاییشون. خوب بودم. راضی بودم. خوشحال بودم. یه جا نوشته بود که تو نبودی من الان یه افسرده ی واقعی بودم. احساس سربلندی...
-
i know myself
یکشنبه 24 آبان 1394 08:32
خیال می کردم چینی باشه. ایمیل زده بود که برای پروژه نیاز به کمک داره. بهش گفتم که می یام. رفتم. کار زیادی از دستم بر نمی اومد. اما اونقدری که می شد کمکش کردم. اولش اینکه فهمیدم کره ای هست نه چینی. بهش گفتم من شماها رو با چینی ها و ژاپنی ها از هم تشخیص نمی دم. پرسید چرا ؟ به خاطر موی خیلی کوتاهم؟ رو م نشد بگم نه واسه...
-
سایه ای که خالی از عشق و امید / همیشه محتاج به نور خورشید
شنبه 23 آبان 1394 21:54
این درسته که من دیگه وابستگی عاطفی چندانی نداشتم. یعنی وقتی دو تا پسر جوون رو تنها می گذاری و می آی ته دلت امیدواری که بتونن از پس خودشون بر بیان. یعنی باید بتونن. اون ها توی قلبم موندن و من اومدم. جز اونا خاله ام هم بود. کسی که بعد از مادرم روز به روز بیشتر از قبل به من وابسته شد. برای من کسی جای مادر رو نمی تونه...
-
how to vanish a deck
جمعه 22 آبان 1394 06:01
امروز میز چسبیده به دیوار توی آزمایشگاه رو آوردیم وسط تا به جعبه های زیرش دسترسی داشته باشیم. دونه دونه درشون آوردیم و من توی خاک هاشون خفه شدم و هی به دستم ضد عفونی کننده می زدم. استادم دونه دونه در جعبه ها رو باز می کرد و برای هر کدوم از وسیله هاش یه نظر و یا دستوری می داد. توی یکی از این جعبه ها یه جعبه ی مستطیلی...
-
!!
سهشنبه 19 آبان 1394 05:51
از وقتی اومدم اینجا بازدید وبلاگم زیاد شده. شاید زندگیم حالا برای بقیه جالب تر شده.می بینم بعضی ها با سرچ کردن " وبلاگ شاهزاده خانومی که نمی خندید " می یان اینجا. خب خوشحال می شم اگه یه نفر هم توی دنیا باشه تا اسم این وبلاگ رو تایپ کنه و بیاد منو بخونه. بعضی ها هم هستن با سرچ کردن " رفتن پای من زیر...
-
آسمانی به سرم نیست/ از بهاران خبرم نیست
سهشنبه 19 آبان 1394 05:40
به عنوان یه دختر بیست و هشت ساله میزان تجربیاتم بد نیست. یعنی من همیشه اهل تجربه کردن بودم و علاقمند به اینکه سرم رو توی هر سوراخی بکنم. خب از وقتی اومدم اینجا میزان و نوع تجربیاتم عوض شده. این چند روز رو توی یه ایالت دیگه برای کنفرانسی بودم که براش یه اسکالرشیپ برنده شده بودم. این چند روز واقعن خاص و خوب بود و یه برگ...
-
im about to learn it
یکشنبه 17 آبان 1394 04:44
اینجای لعنتی که به خاطرش خودم رو جر دادم ، همون جایی هست که باید می اومدم. عاشقتم ینگه ی دنیا..
-
im not loyal
یکشنبه 10 آبان 1394 17:12
خواسته شدن خوبه. برای من اما تکراریه. خواسته شدم و هیچ وقت نخواستم زیاد.می خوام از خواستن بنویسم دیگه. از اینکه خوشم می یاد ازش. یه جور مزخرفی خوشم می یاد ازش. دوست دارم نگاش کنم. دوست دارم وقتی برای مهمونی ها کت و شلوار تنش می کنه زل بزنم به استایلش. وقتی با اون فرم صورت اخمالوش می خنده دوست دارم بزنم به شونش بگم لاو...